نظم پساکرونایی به روایت چامسکی، فوکویاما، کیسینجر و باتلر
به گزارش سفر به هند، خبرنگاران، گروه بین الملل -جواد حیران نیا: شیوع ویروس کرونا و چگونگی توانایی دولت ها در مواجهه با آن از یک سو بحث کارآمدی نظام های سیاسی و از سوی دیگر گذار از نظم کنونی به نظم پساکرونایی را بر سر زبان ها انداخته است.
بیشتر متفکران بر این نکته محوری تأکید دارند که در نتیجه شیوع ویروس کرونا ما با نظمی در آینده روبرو هستیم که قبل از شیوع کرونا شاهد آن نبودیم.
در این میان چهره های شاخصی چون هنری کیسینجر از منظر یک رئالیست، نوآم چامسکی دانشمند چپ گرا؛ فرانسیس فوکویاما دانشمند لیبرال؛ جودیت باتر اندیشمند فمنیست به آنالیز صریح و ضمنی نظم پساکرونایی پرداخته اند.
فوکویاما در مطلبی در آتلانتیک به آنالیز نوع واکنش نظام های اقتدارگرا و دموکراتیک در چگونگی روبروه با ویروس کرونا پرداخته است. وی معتقد است در روبروه با بیماری های همه گیر دنیای چیزی فراتر از دوگانه دموکراسی / اقتدارگرایی اهمیت دارد.
او معتقد است که چین به عنوان سمبل یک کشور اقتدارگرا ابتدا جلوی جریان آزاد اطلاعات را گرفت و این تأخیر در واکنش و تشدید بیماری دامن زد.
این موضوع البته بر اساس واقعیت های موجود توسط بعضی کشورهای دنیا نیز مطرح شد. البته فوکویاما شرایط دولت های دموکراتیک را نیز در روبروه با این کرونا چندان مطلوب نمی داند و می گوید: اروپا اکنون بیش از چین متحمل بار این بیماری است و تعداد کشته های ایتالیا بیش از کشته های چین است. این بدان معناست که بسیاری از رهبران دموکراسی ها به مانند چین احساس کردند که باید خطرات این بیماری همه گیر را کمتر از آنچه هست باید نشان دهند تا بدین طریق هم از آسیب به اقتصاد جلوگیری نمایند و هم از منافع شخصی خود حافظت نمایند. این فقط مختص رؤسای جمهور برزیل و مکزیک نیست بلکه ترامپ را نیز می توان جزو این دسته دانست که در اواسط مارس تاکید داشت که این بیماری تحت کنترل است و به زودی از بین خواهد رفت.
اما فوکویاما در بحث شیوع ویروس کرونا به دوران موسوم به پساکرونا متمرکز است. به اعتقاد وی وقتی این بیماری سرانجام یابد تردید دارم که دوگانه سازی های آسانِ دموکراسی / اقتدارگرایی کنار گذاشته گردد. بحث من در اینجا این است که عامل مشخص نماینده اصلی در کارکرد دولت ها نه نوع رژیم سیاسی آنان، بلکه توانایی و ظرفیت دولت و بالاتر از همه اعتماد عمومی به دولت است.
وی تصریح می نماید: آنچه لیبرال دموکراسی را از اقتدارگرایی متمایز می نماید ایجاد موازنه بین قدرتِ نهاد دولت و نهادهای محدودنماینده- مثل حاکمیت قانون و پاسخگویی دموکراتیک- است. … سرعت عمل چین در تجهیز منابع نشان از رجحان سیستم اقتدارگرایی دارد اما در حالی که آمریکا در ابتدا کند عمل می نماید اگر سرعت گیرد حتی از دیگران نیز توانمندی بیشتری خواهد داشت. می توان استدلال کرد که چون قدرت در آمریکا به لحاظ دموکراتیک مشروعیت دارد، در بلندمدت نسبت به یک دیکتاتوری و اقتدارگرایی دوام بیشتری خواهد داشت. همچنین دولت دموکراتیک می تواند ایده ها و اطلاعاتی را از شهروندان و جامعه مدنی بگیرد که چین قادر به انجام آن نیست. همچنین سیستم فدرالی و ایالتی آمریکا به مثابه آزمایشگاه ایده ها عمل نموده و می توانند زودتر از دولت فدرال دست به کار شوند.
بر این اساس برای فوکویاما آنچه در دوران پساکرونایی حائز اهمیت است مسأله اعتماد متقابل دولت-ملت است. ناگفته پیداست که او بر آن است که در نظام های دموکراتیک این اعتماد متقابل قوی تر از نظام های اقتدارگراست. بر همین اساس فوکویاما می گوید: من باور ندارم که می توانیم به یک جمع بندی و نتیجه گیری گسترده دربارۀ بهتر بودن دیکتاتوری ها یا دموکراسی ها در جان سالم به در بردن از این بحران برسیم. دموکراسی هایی نظیر کره جنوبی و آلمان نسبتاً در روبروه با این بحران پیروز بوده اند، حتی اگر آمریکا زیاد خوب عمل ننموده باشد. … آنچه در سرانجام مهم است نه نوع رژیم سیاسی، بلکه اعتماد شهروندان به رهبران و شایستگی و کارآمدی دولت ها است.
بنابراین برای فوکویاما به عنوان نظریه پرداز برجسته مکتب لیبرالیسم و نظریه پرداز سرانجام تاریخ آنچه حائز اهمیت است نظم درون دولتی(state) است و نظم پساکرونایی همچنان نظمی لیبرال و مبتنی بر ارزشهای لیبرال که در اینجا با تأکید بر اعتماد متقابل دولت و ملت است تعریف می گردد. بر همین اساس می توان عظیمترین تهدید در نظم پساکرونایی را از منظر فوکویاما فقدان این اعتماد دانست که مبنای تمام تهدیدات خواهد بود.
اما نظریه پردازان مکتب رئالیسم هم در مورد نظم پساکرونایی دیدگاه های خود را ارائه نموده اند. آنالیز دیدگاه رئالیست ها این حسن را دارد که چگونگی روبروه آنها با تهدیدی جدید که صرفاً تهدیدی از جنس تهدید stste نیست و ماهیت نظامی هم ندارد مورد آنالیز قرار گیرد. در این میان برجسته ترین نظریه پرداز حال حاضر این مکتب که سابقه کار اجرایی و دیپلماتیک را در سطوح عالی در کارنامه خود دارد یعنی هنری کیسینجر می تواند راهگشا باشد.
هنری کیسینجر وزیر امور خارجه اسبق آمریکا و مشاور امنیت ملی این کشور در دولت های نیکسون و فورد در مقاله ای در وال استریت ژورنال با اشاره به شیوع دنیای ویروس کرونا و پیامدهای اقتصادی و سیاسی ناشی از آن نوشت این بیماری همه گیر برای همیشه نظم دنیای را تغییر می دهد.
کیسینجر در مقاله خود آورده است: جو عجیب و غریب شیوع کووید- 19 احساسی را که من در زمان جوانی در یگان پیاده نظام هشتاد و چهار در خلال نبرد آردنن داشتم یادآوری می نماید. مانند اواخر سال 1944 احساس خطر تمام نشدنی به وجود آمده است که هدف آن شخص خاصی نیست بلکه ویرانی سراسری است. اما تفاوت مهمی بین آن موقع و دوره ما وجود دارد. در آن دوره استقامت آمریکا با پیش دریافت یک هدف ملی تقویت شد. اما اکنون در یک کشور تقسیم شده [ایالت بندی شده] برای روبروه با چنین بحرانی به یک دولت کار آمد و دور اندیش احتیاج است که بر موانع کم سابقه غلبه کند. در این جهت، حفظ اعتماد عمومی برای همبستگی اجتماعی، ارتباط جوامع با یکدیگر و صلح و ثبات بین المللی بسیار مهم است.
آنالیز این فقره نشان می دهد برای کیسینجر نیز اعتماد متقابل دولت- ملت مورد توجه است. شاید کیسینجر وقتی از کشوری تقسیم شده صحبت می نماید مرادش از تأثیر اقدامات ترامپ بر ایالات متحده است که نتوانسته آن قرارداد اجتماعی مد نظر رئالیست ها را بر کشور ساری و جاری نماید. بر همین اساس است او نیز بر خلاف مشی ایدئولوژیک رئالیستی ناگزیر شده به درون state ورود کند و مقوله ای در درون آن را به عنوان تهدید قلمداد کند. در حالی که بر اساس مکتب رئالیسم تهدید ماهیتی دولتی(state) و نظامی دارد.
به اعتقاد کیسینجر دنیا بعد از ویروس کرونا هرگز مانند قبل نخواهد بود: صحبت و مصاحبه درباره گذشته، تنها شرایط را در مورد کارهایی که باید انجام گردد سخت تر می نماید. … هیچ کشوری، حتی آمریکا، نمی تواند صرفاً با یک کوشش ملی بر ویروس غلبه کند. پرداختن به ضروریات لحظه ای باید در نهایت با یک چشم انداز و برنامه مشترک دنیای همراه گردد. اگر نتوانیم هر دو [کوشش ملی و ضروریات لحظه ای] را پشت سر هم انجام دهیم، با بدترین شرایط روبه رو خواهیم بود.
اما نسخه پیشنهادی کیسینجر برای مقابله با شرایط بحرانی کنونی نسخه ای است که بعد از جنگ دنیای دوم آمریکا برای دنیا پیچید. بر همین اساس وی می گوید: آمریکا با آموختن درس هایی از تدوین برنامه مارشال و پروژه منهتن، باید در سه حوزه کوشش عظیمی انجام دهد. ابتدا مقاومت دنیای را نسبت به بیماری های عفونی تقویت کند. دوم، کوشش کنیم تا زخم هایی را که به اقتصاد دنیای وارد شده، بهبود بخشیم. سوم، افسانه اصلی دولت مدرن، شهری محصور در حفاظت حاکمانی قدرتمند گاهی مستبد و گاهی نیکخواه بود که همیشه برای حفاظت از مردم در برابر یک دشمن خارجی به اندازه قوی است. متفکران روشنفکر این مفهوم را مجدداً بازتعریف نموده و می گویند هدف از دولت مشروع ارائه ابزارهای اساسی مردم است: امنیت، نظم، رفاه اقتصادی و عدالت. افراد نمی توانند بدون داشتن اینها، در امنیت باشند. این بیماری همه گیر یک نابهنجاری تاریخی را موجب شد، احیای شهری محصور در یک عصر که رفاه آن به تجارت دنیای و تردد مردم بستگی دارد.
در این راه حل، وی بر آن است: دموکراسی های دنیا باید از ارزش های روشنفکری شأن دفاع و حمایت نمایند. عقب نشینی دنیای از توازن قدرت توأم با مشروعیت، باعث به وجود آمدن قراردادی اجتماعی برای مکوششی شدن به لحاظ داخلی و بین المللی می گردد. با این حال مسئله هزاره مشروعیت و قدرت را نمی توان همزمان با کوشش برای غلبه بر بلای کووید- 19 حل کرد. خویشتنداری همه طرف ها چه در سیاست داخلی و دیپلماسی بین المللی لازم است. اولویت ها باید بنیان نهاده گردد. ما از نبرد آردنن به دنیایی از رونق روزافزون و تقویت کرامت انسانی رسیده ایم. ما اکنون در یک دوره تاریخی و مهم زندگی می کنیم. چالش تاریخی این رهبران، مدیریت بحران و در عین حال ساختن آینده است. شکست در این چالش، دنیا را به آتش می کشد.
به نظر می رسد کیسینجر در تحلیل خود از اصول مبنایی مکتب رئالیسم در مورد بحث امنیت فاصله می گیرد و به مقولات امنیت انسانی می پردازد: متفکران روشنفکر این مفهوم را مجدداً بازتعریف نموده و می گویند هدف از دولت مشروع ارائه ابزارهای اساسی مردم است: امنیت، نظم، رفاه اقتصادی و عدالت. افراد نمی توانند بدون داشتن اینها، در امنیت باشند.
اما نکته حائز اهمیت در مکتب رئالیسم بی توجهی نظری این مکتب به مقوله امنیت انسانی نیست بلکه وظیفه ذاتی دولت بر اساس قرارداد اجتماعی - که باعث ایجاد آن شده- توجه به شاخص های امنیت انسانی است. اما آنچه در عمل این مکتب پیاده سازی می نماید توجه به امنیت نخبگان حاکم (state security) است.
آنالیز آرای فوکویاما و کیسنجر را باید در قلمرو نظریه های ساختارگرا دانست چرا که هر دو متفکر متعلق به مشرب لیبرالیسم و رئالیسم هستند. اما در مورد نظم پساکرونایی نظریه پردازان برجسته پساساختارگرا از جمله نوآم چامسکی و جودیت باتلر نیز به ارائه دیدگاه های خود پرداخته اند.
نوآم چامسکی بنیانگذار زبان شناسی مدرن که دیدگاه های او را می توان در طیف چپ دسته بندی کرد در مصاحبه ای که اخیراً انجام داده می گوید: بحث ویروس کرونا، به اندازه کافی جدی است، اما خوب است در نظر داشته باشیم که خطر بسیار عظیم تری در راه است. ما به سمت فاجعه ای پیش می رویم که از هر آنچه در تاریخ بشر اتفاق افتاده است، بدتر است. … وقتی دونالد ترامپ و آدم کوتوله های او ما را به سمت پرتگاه پیش می برند. درواقع دو تهدید مهم وجود دارد. یکی خطر فزاینده جنگ هسته ای است که با از بین بردن آنچه از رژیم کنترل این تسلیحات باقی مانده بود، وخیم شده است؛ و دیگری، البته، خطر فزاینده گرمایش زمین است. هر دو تهدید را می توان حل وفصل کرد، اما فرصت زیادی نمانده است.
این اندیشمند برجسته معتقد است کرونا، بلای هولناکی است که تبعات وحشتناکی خواهد داشت، اما اوضاع بهبود خواهد یافت درحالی که درباره دیگر تهدیدها، فرصت جبران وجود نخواهد داشت. فرصت تمام می گردد. اگر ما به آن ها رسیدگی نکنیم، باخته ایم؛ بنابراین خاطرات کودکی دوباره به ذهن من می آیند، اما از بُعدی متفاوت. خطر جنگ هسته ای، ما می توانیم با نگاه به اوضاع در این ژانویه، دریابیم که دنیا واقعاً در چه نقطه ای است. همان طور که می بینید هر سال به لحظه سرانجام دنیا نزدیک تر می شویم. از زمانی که ترامپ انتخاب شد، عقربه دقیقه شمار این ساعت که روز سرانجام را نشان می دهد، سریع تر حرکت می نماید. ما از همیشه به چنین لحظه ای نزدیک تریم.
به اعتقاد چامسکی سه موضوع مطرح است یکی خطر جنگ هسته ای، دیگری خطر گرمایش دنیای و آخری رو به وخامت گذاشتن وضع دموکراسی. زیرا به اعتقاد او: دموکراسی امید اصلی ما برای فائق آمدن بر این بحران است، یک مشارکت آگاهانه، تعاملی مردم برای مشخص سرنوشت خود. اگر این طور نگردد ما محکوم هستیم. اگر ما سرنوشتمان را به دست دلقک های جامعه ستیز بسپاریم، کار ما تمام است؛ و این نقطه دارد نزدیک می گردد. اگر ترامپ بدترین است، به علت قدرت آمریکاست که غالب است. ما می توانیم درباره افول آمریکا صحبت کنیم، اما اگر شما به دنیا نگاه کنید، آن را نمی بینید.
بر این اساس اگرچه برای چامسکی تهدید خطر جنگ هسته ای و گرمایش زمین دو تهدید ویرانگر هستند اما تهدید مبنایی و اصلی موضوع سیاست هویت است. رویکرد جوامع و کشورها به هویت های راست افراطی و ناسیونالیسم باعث می گردد افراد جامعه ستیزی چون ترامپ-که به بیان چامسکی یک دلقک است- به قدرت برسند.
لذا او معتقد است اگر دموکراسی به وخامت برود زمینه برای حل و فصل تهدیدهایی چون جنگ هسته ای و گرمایش زمین از بین می رود. بر این اساس برای چامسکی مهمترین تهدید در نظم پساکرونایی تهدید هویتی است یا آنچه سیاست هویت خوانده می گردد.
جودیت باتلر از نظریه پردازان بنام فمنیست نیز در مورد شیوع کرونا در آمریکا و واکنش نظام سرمایه داری به آن نقدی را به رشته تحریر درآورده است.
باتلر نقد خود را متوجه موضوع نابرابری حاکم بر جوامع می نماید. چگونگی دسترسی به خدمات بهداشتی در سطح عمومی؛ مشاخصه با فقر و تأمین اجتماعی برای او در مورد شیوع کرونا موضوعات حائز اهمیت است.
وی معتقد است ما با ویروسی روبرو هستیم که به سرعت از مرزها عبور می نماید، فراموشی برای ایده سرزمین ملی. اما همه افراد یک خانواده، خانواده ندارند و تعداد فزاینده ای از مردم در ایالات متحده بی خانمان بوده و یا حالت ناپایدار دارند. بنابراین خانواده به عنوان مکانی برای محافظت شناخته می گردد، اما این برای بسیاری از مردم به سختی صدق می نماید. در ایالات متحده، یک استراتژی ملی از بین می رود و در اشکال عمومی گیج نماینده ظاهر می گردد و این سوال که چه کسی زندگی خواهد نمود و چه کسی خواهد مرد، به نظر رئیس جمهور آمریکا بستگی دارد که به این موضوع به عنوان یک مشکل هزینه و فایده نگاه می نماید بنابراین بازارها درباره آن تصمیم خواهند گرفت.
به اعتقاد باتلر عدم پیروزیت بعضی ایالت ها یا مناطق در مقابله با این ویروس (ایالات متحده آمریکا اکنون شاید بدنام ترین عضو آن باشگاه است)، تقویت سیاست های ملی و بسته شدن مرزها (که اغلب با ترس و وحشت همراه است) و ورود کارآفرینان مشتاق سرمایه گذاری در رنج دنیای، همه گواهی بر سرعتی دارند که نابرابری رادیکال، ملی گرایی و استثمار سرمایه داری راه هایی برای فراوری مثل و تقویت خود در مناطقی که درگیر همه گیری (شیوع بیماری) پیدا می نماید. این امر نباید باعث شگفتی گردد.
او با نقد سیاست های بازار محور ترامپ می گوید ترامپ روشن کرد که سلامت اقتصادی مردم، سلامت واقعی آن است و تنها معیار مربوطه وال استریت است. در نتیجه، بازگشت به تجارت طبق معمول حتی اگر این به معنای خطر افزایش مرگ و میر ناشی از ویروس باشد، از نظر وی موجه است. مصداق شاخص این است که بگویم بسیار ناراحت نماینده است که افراد آسیب پذیر - سالمندان، بی خانمان ها، کسانی که دارای شرایط موجود هستند- زنده بمانند تا زمانی که اقتصاد بتواند احیا گردد.
نکته حائز اهمیت در تحلیل باتلر این است که او معتقد است حتی ناسیونالیست ها و راست های افراطی هوادار ترامپ هم اگر به امکانات بهداشتی و سلامت دسترسی برابر نداشته باشند مسائل نژادی و هویتی مورد تأکید ترامپ برای آنها رنگ خواهد باخت. بر همین اساس او این پرسش را مطرح می نماید: آیا واقعاً مردم آمریکا این نوع ناسیونالیسم را دوست خواهند داشت؟ و اگر فقط ثروتمندان به هنگام تحویل به مراکز درمانی دسترسی پیدا نمایند، آیا انتظار می رود که این نابرابری اجتماعی کاملاً نامشخص را همراه با عقلانیت بازار آمریکا تحسین کنیم؟ حتی اگر اعمال چنین محدودیت هایی بر اساس تابعیت ملی اعمال نگردد، مطمئناً شاهد عجله ثروتمندان کاملاً بیمه شده برای دسترسی به هرگونه واکسن در هنگام دسترسی هستیم، حتی اگر نحوه توزیع آن را تضمین کند که فقط بعضی از آنها این دسترسی را داشته باشند و دیگران برای ادامه و تشدید دقت بیشتر متوقف شوند.
باتلر در ادامه تحلیل خود به شرایط بیمه سلامت در آمریکا نیز می پردازد و فقدان بیمه سلامت و تأمین اجتماعی در دسترسی همگان در این کشور را مورد نقد قرار می دهد. در واقع نقد باتلر به سیستم سرمایه داری است که حتی بیمه را در اختیار نهادهای خصوصی قرار می دهد تا جان انسان ها نیز از رهگذر محاسبه سود و زیان تعریف گردد.
با ارزیابی دیدگاه های این چهار متفکر برجسته که به دو طیف مکاتب فکری ساختارگرایی و پساساختارگرایی متعلق هستند می توان گفت که فوکویاما نظم پساکرونایی را بر اساس آموزه های لیبرالیسم قابل حل و فصل می بیند. برای او دغدغه اصلی اعتماد متقابل دولت و ملت در این نظم این است و در هر کشوری این اعتماد بیشتر باشد بقا و توسعه یافتگی اش تضمین بیشتری خواهد داشت.
برای کیسینجر نیز الگوی ایجاد رژیم های بین المللی بعد از جنگ دنیای دوم و موازنه قدرت (محور تفکر رئالیستی) برای نظم پساکرونایی در اولویت واقع شده است.
چامسکی اگرچه جنگ هسته ای و گرمایش زمین را به عنوان تهدیدات اصلی در نظم پساکرونایی می بیند اما تهدید پیشینی نزد او مسأله هویتی و سیاست هویت است تا به قدرت رسیدن حکومت های جامعه ستیز چون ترامپ منجر نگردد.
باتلر نیز در نظم پساکرونایی آموزه های مشرب فکری پساساختارگرا را مشخص نماینده می داند و معتقد است در این نظم دیدگاه های سرمایه داری باید به کناری نهاده گردد و بر مسائلی چون برابری اجتماعی، لزوم تخصیص برابر در زمینه بهداشت، تمرکز بر فقرزدایی و … تأکید گردد.
منبع: خبرگزاری مهر