کاروانسرای زین الدین ، جایی که فقط تویی و صحرا و خدا

به گزارش سفر به هند، خیلی گردشگران و کویرنوردان بودند که این همه راه رو اومده بودند تا برای یک شب هم که شده در این کاروانسرا بخوابن! حتی فقط یک شب!

کاروانسرای زین الدین ، جایی که فقط تویی و صحرا و خدا

توی راستا، که به سمت کاروانسرای زین الدین می رفتیم، همش به این فکر بودم که واقعاً داریم می ریم کاروانسرا؟! متصورِ یک تل خاک بودم که دیوارهایی کاهگلی روش بنا کردند. تازه همون هم یکی در میون ریخته و جونِورهایی مثل عقرب و مار و… دارن اون اطرف راه می رن. حتی فکر می کردم شاید بزمجه هایی رو ببینم که زبونشون رو بیرون آوردن و منتظر من نشستن! ناراحت این بودم که باید شب روی سکوهایی بخوابم که دورِ حیاط ساخته شدن و یک گلیم روشون پهن شده و مجبورم تا صبح خودم رو تو بقچه بپیچم و روی کوله پشتیم بخوابم! آخه این چه سفری بود؟ اما فکر می کنین با چی روبرو شدم؟

اینجا یه مسافرخانه بود با اتاق های متعدد، با امکانات رفاهی. واقعاً باورکردنی نبود. شاه نشین هم داشت که من تا حالا ندیده بودم.

وقتی وارد شدم اولین چیزی که به چشمم خورد، رنگ آبیِ یکی از درها بود و پرده های ترمه ای که به خاطر سردیِ شب یا آفتاب تند روز جلوی حجره ها کشیده بودند. اون رنگ و اون شکل من رو دقیقاً یاد خونه مادربزرگه انداخت.

کاروانسرای زین الدین تنها در کویر

خیلی قشنگ بود. یک مسافرخانه گرد که فقط اسم کاروانسرا داشت. البته که در قدیم در دوران صفویه یک کاروانسرای پر رونق بوده. اما امروز واقعاً کاربریِ هتل داره و اونجا فهمیدم تا چند وقت پیش فقط به توریست ها اتاق اجاره می دادن، چون همه گردشگران تمام خواسته شون این بوده برای یک شب هم که شده توی این مکان زیبا و خاطره انگیز بمونن. کاروانسرای زین الدین تنها، اما پایدار وسط کویر ایستاده بود. یک بنای گرد با 5 تا برج که دورترها برای مراقبت از کاروانان مهمان، ازشون استفاده می شده. دو طرف حیاطِ قشنگش پله هایی بود که به پشت بام می رفت. وقتی رسیدیم، شب بود و اولین جایی که منو کشون کشون بردن، روی بام. باورکردنی نبود، دورتادور صحرا بود و تپه های ماسه ای. باد می وزید و آویزها رو تکون می داد. عده ای روی بوم با تلسکوپ ستاره ها رو می دیدن. بعضی هم همون وسط خوابیده بودن.

منم به تبعیتِ بقیه دراز کشیدم. هنوز سرم به زمین نرسیده بود که ستاره ها منو سحر کردند. چنان درخشان، چنان نزدیک به همه ما، روی آسمان مخملی کویر نشسته بودند، که فکر می کردی اگر دستت رو دراز کنی می تونی یکی شو بچینی.

در کاروانسرای زین الدین چه خبر؟

چیزی به عنوان اتاق نداشت. یک عمارت گرد بود که وقتی وارد می شدی، دورتادورش رو فرش های نفیس دست بافی از سقف آویزون نموده بودند با فاصله های تعیین. داخل اون ها می تونستی وسایلت رو بگذاری و شب بخوابی. به دیوار ها طاقچه هایی بود که لوازم دم دستیت رو، روشون جا می دادی. دقیقاً شبیه همون حجره ای بود که گفتم. یه کم هوا سرد بود اما داخل اون رو با شوفاژهای برقی گرم نموده بودند.

برق! اصلاً چیزهایی رو که می دیدم، باور نمی کردم. شاه نشین شده بود رستوران، بخشیش رو فرش های زیبا و چشم نواز انداخته و پشتی های دست باف گذاشته بودند که می تونستی اگر نمی خوای پشت میز و جایگاه های امروزی باشی، راحت پات رو دراز کنی و دقیقاً مثل قدیم، سر سفره بشینی و غذا بخوری.

چه جوری بریم؟

برای رسیدن به کاروانسرای زین الدین باید بریم سمت مهریز، 40 کیلومتری اونجا. تقریباً نزدیک کرمان، دقیقاً وسط کویر؛ این جا یه حس بی نظیره که انگار فقط تویی و صحرا و خدا. صدای باد شگفت انگیز. می دونی نزدیک جاده ابریشمی. می دونی هزاران هزار نفر اومدن این جا موندن؟ از کجا معلوم خود مارکوپولو یک شب توی یکی از حجره ها نمونده باشه؟! تو یک بنای دایره ای شکل آجری، تنها کاروانسرای مدور با سکوهای کنارش و حوضِ به شدت جذابش که اون وسطه و تو رو به یاد لوکیشن فیلم های قدیمی می اندازه.

امیدوارم فرصتی باشه که یک شب رو توی کاروانسرای زین الدین بخوابین. هیجانِ بی حد کویرنوردی این جا به اوج خودش می رسه. شاد باشید.

منبع: پیام دلتا
انتشار: 8 اسفند 1398 بروزرسانی: 5 مهر 1399 گردآورنده: tour-india.ir شناسه مطلب: 79

به "کاروانسرای زین الدین ، جایی که فقط تویی و صحرا و خدا" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "کاروانسرای زین الدین ، جایی که فقط تویی و صحرا و خدا"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید